شیوانا از کوچه ای عبور می کرد. متوجه شد پسری از خانواده ای ثروتمند بقیه بچه های کوچه را دور خود جمع می کند و به آنها خوردنی و خوراکی می دهد تا با او بازی کنند. اما بچه ها به محض گرفتن خوراکی او را ترک می کردند وبه بازی با یکدیگر سرگرم می شدند. پسر بچه پولدار هم …
ادامه نوشته »