شیوانا در میدان دهکده خرید می کرد. مغازه داری را دید که با عده ای ولگرد درگیر شده است. ولگردان به مغازه دار دشنام می دادند و او هم با فریاد و دشنام متقابلا به آنها پاسخ می داد. شیوانا به سمت مغازه دار که فرد محترمی بود رفت و با تعجب از او پرسید:” چرا دهانت را به دشنام …
ادامه نوشته »